دومین شب اقامتشان در ایران بود. وقت کم و امکان بازدید از اماکن دیدنی و تفرجگاههای شهر مشهد میسر نبود. میزبانان تصمیم گرفتند تا راجر، توماس و یورگن را برای صرف شام به یكی ازرستوران های شهر مشهدمیهمان کنند. ششلیک معروف مشهد و مخلفات شام سرو شد .
دومین شب اقامتشان در ایران بود. وقت کم و امکان بازدید از اماکن دیدنی و تفرجگاههای شهر مشهد میسر نبود. میزبانان تصمیم گرفتند تا راجر، توماس و یورگن را برای صرف شام به یكی ازرستوران های شهر مشهدمیهمان کنند. ششلیک معروف مشهد و مخلفات شام سرو شد .
اما در مشهد باشی و سراغ حریم امن رضوی نروی، به طور حتم بازندهای. فرقی ندارد، ایرانی باشی؛ آلمانی باشی؛ مسلمان باشی؛ هر کسی و از هر کجایی که باشی، به مشهد که برسی باید به زیارت بروی، به پابوس آقا، به...
دیروز صبح وقتی عكسهای مربوط به حرم رضوی را دیدندبیش از هر زمان دیگری علاقمند بودند از نزدیك بارگاه امام رضا (ع )را مشاهده كنند.
بیهیچ تکلف و پیرایهای به سوی حرم حرکت کردیم. بهانه اصلی این بازدید، توجه به قابلیتهای معماری ایرانی ـ اسلامی و ثبت و ضبط توانمندیهای مهندسان امروز و معماران دیروز ایرانی بود.
حوالی ساعت 11 شب وارد پارکینگ شماره 4 حرم امام شدیم. راجر اشتارکه، یورگن سیدل، توماس شوبرت را بروبچه های انجمن، حمید مغانی و محمد لطفی (مترجم)، همراهی میکردند. ابتدا توضیحاتی درخصوص چرایی حضور این تعداد از زائران ارائه شد و سپس آرام آرام وارد صحن و رواقهای حریم حرم رضوی شدیم. هنگام ورود به حرم همراهان نیز همانند تمامی زائران، دست بر سینه گذاشتند و به مقام شامخ امام مهربان و رئوف عرض ادب كردند.
نخستین سوال و پرسش اساتید آلمانی از همینجا شروع شد. اینها چه میگویند؟ چرا دستشان را بر روی سینه میگذارند؟ چرا تعظیم میکنند؟ چرا...؟
کار سخت مترجم نیز آغاز شد. انتقال مفاهیم معنوی و آسمانی به افرادی که تمام عمرشان با اسپکتروفوتومتر و دانسیتومتر و لوپ و چاپخانه و لیتوگرافی و... سروکار داشتهاند، کار سختی بود. به هر روی و به قدر بضاعت و قدرت درک و فهم مترجم و گاهی بقیه همراهان موضوعات منتقل شد.
در ابتدای این بازدید که البته در نهایت تبدیل به سفری زیارتی شد، موضوعات حول محور معماری، دیوارها، گچبریها، آیینهکاریها، کاشیکاریها و... دنبال میشد. لیکن دیری نپایید که سوالها رنگ و بوی دیگری یافت.
اینکه در این محل مدفون است، نامش چیست؟
ـ نام او امام رضا(ع) است.
چند سال پیش در این محل زندگی میکرده است؟
ـ نزدیک به 1260 سال پیش.
پس این مردم اینجا چه میکنند؟
ـ مردم ایران و شیعیان جهان این محل را مکانی مقدس میدانند.همه دارند با این مردی که اینجا خفته است، گفتگو میکنند.
به او چه میگویند؟
ـ اول سلام میدهند؛ سپس دردها و غمهایشان را با او در میان میگذارند؛ بعد هر كسی با او درددل میكندو......
ادامه این سفر زیارتی سراسر آکنده بود از این سوالات و پرسشها!!!
طبق برنامهریزیهای صورت گرفته بنا بود تمامی طول مدت بازدید از حرم امام رضا(ع)، حدود یک ساعت باشد. چراكه صبح فرداباید دوباره کلاسهای دوره آموزشی پرینت پروموشن برگزار میشد. کلاسهایی که از ساعت 8 و 30 دقیقه صبح شروع میشد و تا 5 عصر ادامه داشت. اساتید آلمانی باید استراحت میکردند تا برای کلاس فردا آماده باشند. اما هر چه از مدت زمان حضور اشتارکه، سیدل و شوبرت در حرم امام رضا(ع) میگذشت، عطش و علاقه آنها برای شنیدن و دریافتن پاسخهایشان افزونتر و افزونتر میشد.
حرکت سریع و تند ابتدای مراسم بازدید، آرامآرام، آرامتر میشد. چشمهای سبز و بور آلمانیهای حاضر در حرم، از سقف به دیوارها، از دیوارها به آدمها و از آدمها و زائران به اطاقک حرم دوخته شده بود.
برای نزدیک شدن به حریم حرم باید کفشهایشان را از پا در میآوردند و با پای برهنه به پابوس امام میرفتند. این کار را کردند. پیرمرد مهربان كفشداری17بارویی گشاده كفشهارا گرفت وبا گفتن التماس دعا بدرقه مان كرد. با پای برهنه به سوی حرم رفتیم. درست در میانه ورودی حرم، گامهایشان سست شد. گویی پایشان دیگر با آنها نمیآمد. گویی به جای غریبی آمده بودند. گویی اینها که میدیدند، چیزی جز انسان تعریف شدهی غربی بودند. در این میان ایستادند. ایستادند و تا میتوانستند نگاه کردند، سیر نگاه کردند، کامل تماشا کردند، از پایین به بالا، از بالا به پایین، به آدمها، به دیوارها، به سقفها و خلاصه همه چیز را خوب نگاه کردند.
حال و هوای راجر اشتارکه، یورگن سیدل و توماس شوبرت، حال و هوای غریبی بود. آنقدر که حتی تا آخرین لحظات نیز نمیخواستند از حرم خارج شوند. این طور بود که بازدید یک ساعته به سفری سه ساعته تبدیل شد.
با عبور از تمام صحنها، رواقها، بستها و پس از بازدید از مسجد گوهرشاد، ایوان مقصوره، صحن شیخ بهایی،رواق امام خمینی ، شبستان اصلی و... به سمت در خروجی حرکت کردند. در مسیر برگشت راه دیگری را انتخاب کردند. برای ورود از پارکینگ شماره چهار و از ورودی خیابان شیرازی وارد شدند. در نتیجه به صحن جمهوری رسیدند. اما برای خروج صحن سقاخانه اسماعیل طلا را انتخاب کردند و باز هم به خروجی خیابان شیرازی و پارکینگ شماره چهار رسیدند.
شاید مهمترین بخش این سفر زیارتی در انتها رقم خورد. پس از بازدید و سفری سه ساعته در حریم امامی که 1260 سال پیش زندگی میکرد، نه خسته بودند و ذهنشان پر بود از سوالها و پرسشهای ریز و درشت بیپاسخ مانده.
راجر اشتارکه، یورگن سیدل و توماس شوبرت، در پایان مسیر و درست وقتی که به نزدیکی در خروج رسیدند، کاملاً برگشتند، پشت به پارکینگ شماره چهار کردند و رو به حرم و گنبد طلای حرم رضوی ایستادند، دستهایشان را به سینههایشان گذاشتند، قدری خم شدند، چشمانشان را به گنبد دوختند، نفسی از عمق جان کشیدند و به زبان انگلیسی با لهجه آلمانی گفتند:
بای ایمام ریضا (بای امام رضا) ـ خداحافظ امام رضا...