گرافیك بر آن است تا كالایی را تبلیغ كند یا در قالب بروشور و پوستر یا بستهبندی انواع و اقسام فرآوردهها. به عبارتی گرافیك، هنر دنیای مدرن و مصرفزده است و از مخاطب خود مصرف بیشتر و بیشتر میخواهد.
پس گرافیك، هنری وابسته به مخاطب است؟
قاعدتاً اینطور است. در هر حال، گرافیك هنری برای مخاطب و وابسته به اوست. به هرحال مخاطب یا بر آن است كه محصولی را خریداری كند یا با یك سری امور معنوی سر وكار دارد و گرافیك، شاخههای مختلفی را دربرمیگیرد.
و شناخت كلی مخاطب تا چه اندازه ضروری است؟
به هرحال جامعه شناسان و روانشناسان به یاری شركتهای بزرگ میآیند و تولیدكنندگان ناچارند پسند و ذائقه مردم را در نظر بگیرند. برای مثال یكبار شركت وینستون از رنگ قرمزی متفاوت با رنگ معمول استفاده كرد و میزان فروش آن به شدت پایین آمد.
نوع كالا تا چه اندازه در شكل و بستهبندی آن مؤثر است؟
به هر حال گرافیست براساس موضوعی كه دارد، شكل خود را طراحی میكند. قاعدتاً اگر محصول ما پفك است باید بدانیم كه بیشتر بچهها با این كالا سر وكار دارند و رنگ و فرمی كه طراحی میكنیم باید بر پایه هیجانات باشد اما آنچه برای یك فرد مسن طراحی میشود باید با او، سن و سال و روحیاتش هماهنگ باشد.
پس شما به گروه سنی معتقدید؟
گروه سنی، یكی از مولفههایی است كه گرافیست باید برمبنای آن رفتار كند. در هرحال نمیتوان مخاطب را نادیده گرفت. برای مثال آنچه برای یك كودك خردسال طراحی میشود با بزرگسال تفاوت دارد.
فرهنگها و مناطق جغرافیایی متفاوت تا چه اندازه تأثیرگذار است؟
این روزها به خاطر وجود ماهواره و اینترنت، فاصله فرهنگها بسیار كم و سلیقه و ذائقه مردم به هم نزدیك شده است. از سوی دیگر میل به تغییر در آدمها وجود دارد و این ذات مدرنیسم است كه افراد را وادار به دلزدگی و احساس خستگی از چیزهایی میكند كه در اختیار دارند.

عکس:کیارش لاجورد
به عبارتی انسانها به سمت مصرفگرایی میروند؟
انسان به دنبال داشتن زندگی راحت است و ماهوارهها نیز نیاز به كالاهای تازه را در او تقویت میكنند و او را به سمت مصرفگرایی سوق میدهند. آنگونه كه نوام چامسكی میگوید، رسانهها در عصر حاضر، موجب پدید آمدن یك اجماع جمعی میشوند و تعیین میكنند كه چه هستیم و چه باید بكنیم.
جایگاه تبلیغات در این میانه كدام است؟
جهتگیری گرافیك، بهگونهای است كه محصولی را دلپذیرتر كند. به هرحال نباید فراموش كنیم كه گرافیك كالا باید بهگونهای باشد كه فروش آن افزایش پیدا كند و همچنین باید بتواند پارهای از ویژگیهای محصول را معرفی كند برای مثال، رنگ بستهها میتواند تا اندازهای خصوصیات یك كالا را نشان دهد.
در ارتباط با كالاهای فرهنگی وضعیت به چه صورت است؟
ما میخواهیم مخاطب خود را در هرحال به چیزی دعوت كنیم یا به دیدن نمایشگاه نقاشی و رفتن به كنسرت یا خریدن فلان آبمیوه. البته در ارتباط با كالاهای تجاری، لوكس و دلپذیر بودن بستهبندی بسیار مهم است. برای نمونه برای تبلیغ یا بستهبندی انواع و اقسام كالاهای مصرفی یا آبمیوهها، عكاسی باید بهگونهای باشد كه طراوت و تازگی را منتقل كند اما در ارتباط با امور فرهنگی با مسائل حسی سر وكار داریم نه عینی. گرافیكی كه برای پوستر و بروشور در نظر گرفته میشود هنریتر است. در حقیقت گرافیستها در این كار به دنبال ذهنی كردن مقولههای عینی هستند.
تا چه اندازه در گرافیك از هنرهای دیگر بهره گرفته میشود؟
هنر مدرن تا دهه 60 میلادی، به شدت تمركزگرا بود و فكر میكرد كه هریک از هنرها باید به مقوله خاص خود توجه كنند. مثلاً كسی كه مجسمهسازی میكند نباید به رنگ كردن مجسمه خود بپردازد و به نقاشی نزدیك شود در نتیجه هنر گرافیك هم محدود بود. اما از دهه 60 میلادی به اینسو، هنر پست مدرن كه هنری چندرسانهای بود پدید آمد. از این زمان به بعد بود كه هنر به دنبال انتقال پیام و معنا و مفهوم مورد نظر هنرمند بود، بدون آنكه به چیز دیگری بیندیشد و این ویژگی به گرافیك هم راه پیدا كرد.
به عبارتی آنچه در گرافیك و شاخههای گوناگون آن اتفاق میافتد تحت تأثیر نقاشی است.
بله. در ایران، به ویژه، تمام تغییرات گرافیك از نقاشی، مجسمهسازی و هنرهای دیگر آمده است. آنچه در گرافیك شاهدیم تغییری است كه در نقاشی به وقوع پیوسته است. برای نمونه امپرسیونیسم یا اكسپرسیونیسم، سبكی بود كه ابتدا در نقاشی شكل گرفت و بعد به شعر و هنرهای دیگر راه یافت.
دلیل پیدایش این جریان به كاربردی بودن هنری چون گرافیك برمیگردد؟
تا حد زیادی... هنرهای كاربردی تا اندازهای محافظهكارند چون سفارشی هستند و به مخاطب میاندیشند اما یك نقاش یا مجسمهساز بدون فكر كردن به مخاطب در درجه اول به كار و هنر خود فكر میكند در صورتیكه گرافیست، بسیاری از بلندپروازیها را نمیتواند داشته باشد از اینروست كه تغییرات در گرافیك بسیار كندتر است.
طراحی جلد یكی از شاخههای گرافیك است... این شاخه تا چه اندازه به متن و محتوا بستگی دارد؟
ما آدمهای پیچیدهای هستیم و این پیچیدگی به هنر ما هم راه پیدا كرده به گونهای كه گاهی ذهن ما را هم منحرف میكند. از سوی دیگر فرمالیسم، بخشی از زندگی و هنر ما را تشكیل میدهد؛ ما به زیبایی اثر بیش از مفهوم اهمیت میدهیم.
در صورتی كه گرافیك نمیتواند فرمال باشد.
فرمالیسم، ارتباط خود با موضوع را قطع میكند در صورتیكه گرافیك بیانكننده موضوع است و باید با مفاهیم كتاب در ارتباط باشد.
پس میتوان طراحی جلد را گونهای تصویرگری دانست؟
میتوان طراحی جلد را گونهای تصویرسازی در یك فریم دانست؛ فریمی كه به بیان مفاهیم كلی و ذهنی میپردازد. به هرحال طراحی جلد را نمیتوان نقاشی بهشمار آورد.
به همین دلیل است كه تصویرسازان ما جذب كارهای گرافیكی میشوند؟
یكی از دلایل نزدیكی گرافیك و تصویرسازی (البته در بخش طراحی جلد و پوستر)، همین موضوع است اما یكی از علتهای مهم این جریان، مسائل اقتصادی است. اگر طراحی جلد كتابی ضعیف باشد، این تنها به طراح برنمیگردد، چهبسا او كار دیگری را به خوبی تصویر كند، بلکه این به سفارشدهنده برمیگردد و هزینهای كه كرده است.
تصویرگری تا چه اندازه باید مبتنی بر متن باشد؟
تصویرگری هنری است كه برپایه یك متن نوشتاری استوار است. گرافیك هم اینگونه است به همین دلیل بعضی تصویرسازی را هنر درجه دوم میدانند چراكه هنرمند نمیتواند آزاد و رها حركت كند اما تصویرگر میتواند ناگفتههای متن را تصویر كرده و موازی با نویسنده حركت كند.
شرایط سیاسی-اجتماعی تا چه اندازه بر گرافیك و صنعت بستهبندی تأثیر میگذارد؟
من شرایط ایدئولوژیك را هم به این دو مقوله اضافه میكنم. به هرحال گرافیستها با شركتهای مختلف سروكار دارند و باید دید این شركتها با سیاستمداران چه ارتباطی دارند و... از سوی دیگر روانشناسی رنگها و شناخت جامعهای كه در آن زنگی میكنیم هم از عوامل دیگری است كه باید به آن توجه شود. برای مثال ایرانیها، بیشترین مشتریان شركت نوكیا را تشكیل میدهند و این شركت نمیتواند پسند و سلیقه ایرانیها را نادیده بگیرد.
چاپ و توسعه/ زهره نیلی