گفت و گوی تفصیلی اخبار چاپ با استاد بیژن درویش
دکتر قریب گفت: پسرتان می تواند درد چاپ را دوا کند


بنفشه محمودی: غبار ایام چهره اش را پوشانده اما برق نگاهش را از بین نبرده است. وقتی با شور و حرارت از فارغ التحصیلان رشته چاپ حرف می زند، می شود نور امید را در نگاهش دید. امیدی که او را پس از سال ها کار در عرصه صنعت چاپ، هنوز سرزنده نگه داشته است. مهندس بیژن درویش از پیشکسوتان آموزش هنرستانی چاپ و بنیانگذار آموزش آکادمیک چاپ در ایران، در سال های نزدیک به هشتاد عمرش، هنوز هم تدریس می کند و مایه امید فعالان چاپ است. قرار است امروز،19 آبان ماه، در جشن دانش آموختگان صنعت چاپ، از او به خاطر یک عمر فعالیت در رشته چاپ تقدیر شود. به بهانه این اتفاق در مرکز علمی کاربردی شماره 1 فرهنگ و هنر، با او مصاحبه کردیم و درباره گذشته حرف زدیم؛ گذشته ای که او را در راه رشته چاپ انداخت. خودش می گوید: یک اتفاق بود.

چه شد که به سراغ صنعت چاپ رفتید؟
من برای خواندن رشته طب به اتریش رفتم. چون هنوز دیپلم متوسطه نگرفته بودم، با سیکل رفتم. بنابراین اول باید دیپلم می گرفتم. وقتی وارد مدرسه «رئال شوله» شدم، 16 ساله بودم. به من گفتند به دلیل مساله سن نمی توانی در کلاس 10 درس بخوانی.به همین دلیل چون قبلا زبان آلمانی می دانستم، یک امتحان ریاضیات و هندسه از من گرفتند و گفتند اگر در سطح کلاس قبل از دیپلم باشی، ظرف سال بعد می توانی دیپلم بگیری. وقتی در ایران بودم، نمره ام در ریاضیات بیست بود. بنابراین به راحتی در آن امتحان موفق شدم و بعد از یک سال دیپلم گرفتم. بعد از دیپلم قصد داشتم طب بخوانم اما به طور اتفاقی با کسی آشنا شدم که در دانشگاه هنر وین گرافیک می خواند و او به من پیشنهاد کرد که یک رشته فنی بخوانم. در بررسی هایم دیدم که رشته «فرایند چاپ» آن دانشگاه بهتر از گرافیک است ؛ پس آن رشته را انتخاب کردم.

خانواده تان مخالفتی نکردند که چرا به جای طب دنبال رشته فنی رفته اید؟
خانواده مخالفتی نداشتند اما چون هزینه تحصیلم را می دادند، باید از آنها می پرسیدم! به پدر و مادرم نامه ای نوشتم و گفتم که می خواهم این رشته را بخوانم. آقای دکتر قریب فامیل مادری ما و دکتر معروفی در طب کودکان بود. پدرم با او مشورت کرد. قریب گفت ما که در طب تحصیل کردیم، مثل آسپرینی بودیم که وقتی برگشتیم توانستیم سردرد ایران را خوب کنیم. پسر شما هم اگر این رشته را بخواند، می تواند بعدها درد چاپ را دوا کند. او به والدینم گفت رشته خوبی است و آنها هم موافقت کردند. ببنید چقدر روشنفکر بود؛ آن هم در زمانی که هنوز کسی نمی دانست گرافیک و چاپ چیست.

چه شد که برای اولین بار در هنرستان به سراغ تدریس چاپ رفتید؟
من می دیدم که باید در کشور کاری انجام دهم که شاید در توان کسان دیگر نبود. چون کسی انگیزه این کار را نداشت. تحصیلات من در آلمان در رشته چاپ بود و از شانزده سالگی تا سی و دو سالگی در آن کشور زندگی می کردم و یاد گرفته بودم که باید مثمر ثمر باشم.
وقتی به ایران آمدم، اولین هنرستان چاپ را در سال 43 به راه انداختیم. من از طرف اتریشی ها به ایران دعوت شدم و اولین قدم را در آموزش هنرستانی چاپ برداشتیم. در آن زمان خیلی ها نمی دانستند که می شود در رشته چاپ تحصیل کرد اما اتریشی ها  قراردادی با یکی از هنرستان های کشور در جنوب شهر تهران داشتند که رشته های فنی را در آنجا راه بیندازند. یکی از رشته هایشان چاپ بود. آن گروه من را می شناختند. چون تحصیلات اولیه دوره لیسانس خود را در اتریش گذرانده بودم و در آلمان دوره مدیریت و کارشناسی اقتصاد چاپ دیده بودم. آنها فارغ التخصیلان خود را رها نمی کنند و می دانند در کجا مشغول به کار شده شده اند. بنابراین از من دعوت کردند که به ایران بیایم.

از همان زمان در ایران ماندید؟
بله. من بعد از اتمام تحصیلاتم در آلمان مشغول کار شده بودم. برای آمدن به ایران مرخصی گرفتم. چون فکر می کردم شاید نتوانم دوباره در ایران کار کنم! بعد که به ایران آمدم و تصمیم گرفتم بمانم، استعفای خود را نوشتم و گفتم نمی توانم به آلمان برگردم ، چون دوست دارم در مملکت خودم کار کنم.

برایتان چقدر مهم بود که دانشی را که آموخته بودید را در کشور خود استفاده کنید؟
وقتی می دیدم جامعه ما به صنعت چاپ نیاز دارد، نمی توانستم بگویم به من چه ربطی دارد؟ چون به این دانش احتیاج بود و اتریشی ها به یک ایرانی نیاز داشتند که دو زبانه باشد و بتواند برنامه های مورد نظرشان را پیاده کند.

در اولین دوره آموزش هنرستانی چاپ، کسی از آن استقبال کرد؟
وقتی این هنرستان برای اولین بار راه افتاد، می خواستیم هنرجو بگیریم. کسی این رشته را نمی شناخت. هر قدر هم تبلیغ کردیم، کسی برای ثبت نام نیامد. دست آخر دیدیم که چند رشته دیگر در آن هنرستان هست. با مدیر اتریشی و ایرانی مشورت کردیم و دیدیم که بهترین راه این است که هر رشته ای که پر شد،هنرجوهای باقی مانده را به رشته چاپ بفرستد. و این طور شد که مازاد رشته های دیگر را برای اولین بار به رشته چاپ آوردیم.


چه کسانی در رشته چاپ تدریس می کردند؟
یکی دو درس را خودم می دادم و باقی درس ها، خصوصا درس های کارگاهی را مدرس های اتریشی ارائه می کردند. اولین استادی که آمد، فن حروفچینی را آموزش می داد. کارگاه حروفچینی را راه انداختد و آرام آرام ماشین آلات را آوردند و همه کارگاهها به مرور شکل گرفت. این اولین استارتی بود که برای آموزش صنعت چاپ در ایران زده شد. فارغ التحصیلانی هم بیرون دادیم که به قسمت های مختلف رفتند. بعضی از آنها هم یک سال دوره تربیت معلم دیدند و برگشتند و در کارگاهها مشغول تدریس شدند.
این ماجرا در سال43 شروع شد. یک  دوره با اتریشی ها کار کردیم و بعد از چهار سال عده ای را هم به اتریش فرستادیم که کار کنند و بعد که برگشتند، مدرس و مربی شدند.

خودتان به جز کار در هنرستان چه می کردید؟
من در شرکت افست مشغول به کار بودم. بعد از سال 51 دیدم که فضایی را که می خواهم، در اختیار ندارم. بنابراین تصمیم گرفتم مستقل شوم و در سال 52 چاپخانه کتیبه را راه انداختم و ماشین آلاتی را خریداری کردم که برای تولید کتاب لازم بود. من به سراغ تولید کتاب رفتم چون کتاب اصالتی برای خودش دارد و هر کسی نمی تواند این اصالت را نگه دارد. چاپخانه های دیگر، همه چیز چاپ می کنند اما ما فقط کار کتاب های دانشگاهی را انجام می دادیم. صحافی، فتولیتوگرافی، مدل سازی چاپ و کلیشه سازی می کردیم. برای اولین بار کلیشه های نایلونی را به جای کلیشه های سربی آوردیم.

 

 بعد از راه اندازی و کار در هنرستان چاپ چه کردید؟
بعد از هنرستان دروس دوره کاردانی را نوشتم و الان کارشناسی هم هست و دروس رشته کارشناسی ارشد هم نوشته شده است و به دنبال مجری برای آن هستند. کاردانی و کارشناسی در مرکز 5 و 1 علمی کاربردی فرهنگ و هنر هست.

با توجه به اینکه اولین بار رشته هنرستانی چاپ در دهه چهل تاسیس شد، آکادمیک شدن آن کمی دیر اتفاق نیفتاد؟
چرا. چون این کار باید به مرور روند خود را طی می کرد. من در کارهای دیگر بودم، بعد در سال 61 از من دعوت کردند که مشاور آموزش چاپ هنرستان ها در آموزش و پرورش بشوم. قرار شد در آنجا برای آموزش فنی- حرفه ای در هنرستان ها برنامه ریزی کنیم. در آنجا جلسات متعدی داشتیم و ده سال برنامه می نوشتیم.
اولین رشته ای که نوشتیم تربیت معلم بود که اجرا نشد. بعد دوره کاردانی صنایع چاپ را نوشتیم که برای اولین بار تصویب شد و الان در یافت آباد اجرا می شود.
در جلسه ای که با حضور وزیر وقت ارشاد (آقای مهاجرانی) برای تقدیر از من برگزار شده بود، لوح تقدیر و جایزه نقدی خود را از دست معاون اول ریاست جمهوری وقت (یعنی آقای حبیبی) گرفتم. بعد از مراسم وقتی که از پله ها پایین می آمدم، از کنار مرکز آموزش و برنامه ریزی نیروی انسانی وزارت ارشاد رد شدم. آقای حمید بهروان رییس آنجا بود و از من دعوت کرد که برنامه رشته های کاردانی و کارشناسی چاپ را بنویسم. وقتی این کار را تمام کردم، برنامه را با خود آقای بهروان به وزارت علوم بردیم. و تصویب شد. بنابراین رسیدن به مرحله آموزش آکادمیک زمان می برد و باید سیر خود را طی می کرد. شاید دلیل تاخیر هم همین باشد.

ارزیابی کلی تان از وضع آموزش آکادمیک صنعت چاپ ایران چیست؟
هر کاری در ابتدای امر ضعف هایی دارد. اما پیشرفت هایی در این زمینه داشته ایم و ظرف چند سال، 4 گرایش برای کارشناسی در حوزه چاپ وجود دارد. فرایند چاپ، آماده سازی چاپ، طراحی چاپ و فرایند امور تکمیلی 4 گرایش دوره کارشناسی است. کاردانی چاپ هم دو گرایش فرایند چاپ و امور تکمیلی را دارد و این پیشرفت خوبی است.
یکی از کارهایی دیگری که انجام دادم و فکر می کنم که به نفع آموزش آکادمیک تمام شد، این بود که داوطلبان می توانند با دیپلم همه رشته ها، در دوره کارشناسی صنعت چاپ تحصیل کنند. برخی نسبت به این مساله انتقاد کردند اما استدلال من این بود که صنعت چاپ به دانش همه این افراد از رشته های مختلف نیاز دارد. دیپلمه های گرافیک، کارهای طراحی را انجام می دهد، کسانی که در هنرستان کامپیوتر خوانده اند، کارهای رایانه ای ماشین ها را انجام می دهند، کسانی که ریاضی خوانده اند در محاسبات فنی رشد می کنند، برای مواد شناسی دیپلمه های تجربی بهترین هستند و کسانی که از علوم انسانی می آیند، می توانند ادبیات این رشته را قوی تر کنند. بنابراین، فکر می کنم که این مساله به رشد این رشته انجامیده باشد.

فارغ التحصیلان چاپ تا چه حد شانس جذب شدن به بازار کار را دارند؟
یکی از کارهایی که من همیشه انجام می دهم و مدیران گروههای دیگر هم همیشه آن را تایید می کنند، این است که هر زمان موسسه ای اعلام نیاز می کند، فارغ التحصیلان چاپ را پیشنهاد می دهم. مثلا چاپخانه دولتی 30 نفر از بچه های ما را خواست. من هم گفتم هر کس می خواهد، برود. آنها هم رفتند و الان استخدام شده اند.

همه این شانس را دارند؟
هیچ کدام از فارغ التحصیلان ما بیکار نیستند. یا چاپخانه درست کرده اند، یا لیتوگرافی درست کرده اند و مستقل شده اند، یا ماشین ساز شده اند. یعنی ماشین صحافی می سازند و نیاز جامعه را برطرف می کنند. بعضی از آنها را هم که به کار تدریس علاقه دارند، برای تدریس به هنرستان ها فرستاده ایم. بنابراین می توانم بگویم که بچه های ما بیکار نمی مانند. در هر حال آنچه که امروز باعث خوشحالی من است این است که دانشجویان ما بعد از فارغ التحصیلی بیکار نیستند و این رشته جا افتاده است.

برنامه های بزرگداشت چه ثمری برای پیشکسوت ها دارد؟
این نوع کارها در واقع بد نیست. یعنی آدم تا زمانی که در قید حیات است، فایده دارد. متاسفانه در بیشتر موارد تا پیشکسوتی در قید حیات است، کسی به یادش نیست. البته من به آقای ذکایی گفتم که احتیاجی به این کار ندارم. ایشان گفتند: ما احتایج داریم که از شما تقدیر کنیم. 

منتشر شده در تاریخ ۱۳۸۸ سه شنبه ۱۹ آبان
نسخه چاپی نسخه چاپی       ارسال به دوست ارسال به دوست

تاریخ انتشار:۱۳۸۸ نوزدهم آبانکلیدها : درویش بیژن درویش قدردانی خاطرات نیاوران


تا کنون نظری برای این خبر ارسال نشده است




نام:
پست الکترونیکی:
نظر شما: