به گزارش اخبار چاپ به نقل از خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بدون شک باید استاد حسینعلی متین رضا را پدر صحافی ایران نامید، فردی که در 84 سال عمر پر برکتش تنها به فکر خدمت به فرهنگ سرزمینش بوده و هیچگاه مسایل مادی برایش ارزشی نداشته است، «گزارشی از یک پیشکسوت» بهانهای شد تا به سراغ این چهره ماندگار صنعت چاپ برویم و با وی به گفتوگو بپردازیم.
*آقای متین رضا بیوگرافی خود را بیان کنید.
نام من حسینعلی متین رضا، متولد اول اردیبهشت سال ۱۳۰۸ هستم، پس از طی کردن دوره ششم ابتدایی به حوزه علمیه (مدرسه خانمروی) رفتم و زیرنظر مرحوم آقاسیدهادی ورامینی شروع به طی کردن دروس حوزوی کردم.
*چه شد که به کار صحافی پرداختید؟
آقاسیدهادی ورامینی بدون شک در کارش بینظیر بود، ایشان کتابخانهای از کتابهای نفیس و قدیمی داشتند که به مرور زمان کتابهایش کهنه شده بود، از روی شوق به تعمیر کتابها پرداختم به همین دلیل به دور از چشم استاد، کتابها را به خانه میبردم و تعمیرشان میکردم تا با این کار عمر کتابها چند سال بیشتر شود. روزی پای منبر آقاسیدهادی نشسته بودیم که ایشان گفتند، چند روزی است که اتفاقهای عجیبی رخ میدهد، جنها شبها به کتابخانه میآیند و کتابها را تعمیر میکنند، همه شروع به خندیدن کردند ناگهان یکی از طلبهها گفت استاد این کار «حسین جنی» است، با این اتفاق به کار من در صنعت صحافی آغاز شد.
چون شاگردی نکردم راه و چاه را بلد نبودم
*از چه زمانی بهصورت حرفهای این کار را دنبال کردی؟
بعد از گذشت 2 سال نتوانستم در حوزه ادامه بدهم و به کار صحافی مشغول شدم کتابها را از کتابفروشیها تحویل میگرفتم و در خانه پدری به تعمیر آنها میپرداختم. کار به این صورت بود که نمونهای از کار خود را به کتابفروشیها نشان میدادم و با جلب اعتماد آنها کتابها را برای تعمیر از آنها میگرفتم.
وقتی وسعت کار بیشتر شد با کمک یکی از دوستانم که کتابفروشی داشت مغازهای را در بازار اجاره کردم و در آنجا مشغول به کار شدم. تمامی این کارها با همت اسماعیل بارفتحعلی در سال 1327 صورت گرفت.
چون شاگردی نکرده بودم راه و چاه کار را بلد نبودم و در انجام کارها با سختیها و مشکلات زیادی روبرو شدم. بعدها برای فهمیدن نکات کلیدی کتابهای خارجی را خریداری و به صحافی آنها دقت میکردم تا بتوانم به اسرار آنها پی ببرم، این طور شد که آرام آرام به نکات مهم جلدسازی آشنا شدم. بعدها سعی کردم که کارهای بدیع تولید کنم و از هیچ کاری بدون درس و عبرت عبور نکنم.
*آیا در این سالها با مشکلاتی هم برخورد کردید؟
حدود سال 1334 بود که به دلیل کم شدن کار مجبور به استخدام در بانک بازرگانی شدم صبحها به بانک میرفتم و عصرها در مغازه صحافی میکردم.
*آیا در این سالها شکست هم خوردید؟
با همت چند تن از دوستانم انتشارات و صحافی نور را در خیابان پامنار راهاندازی کردم و به انتشار کتابهای مذهبی پرداختم. تا سال 1340 به کار در صحافی نور مشغول بودم و بعدها خودم صحافی زدم و با فردی شریک شدم اما متاسفانه آن شخص سرم را کلاه گذاشت.
ایرج افشار یکی از کسانی بود که همکاری زیادی را با او داشتم، یک روز که پیش وی رفته بودم به من گفت که چرا اینقدر گرفتهای؟ از وضع کار و شریکم گله کردم و قضایا را برایش توضیح دادم، وی به یکی از کارگرانش گفت: برو و دفتری را برای آقای متینرضا اجاره کن، در آن زمان از نظر مالی به صفر رسیده بودم اما با کمک خداوند و لطف دوستان توانستم کار را دوباره شروع کنم و بعد از گذشت یکماه با قراردادی که با یکی از انتشاراتیها بسته بودم به صحافی رساله پرداختم و کمکم کارم رونق گرفت.
*چه زمانی احساس کردید که دیگر به یکی از بزرگان این صنف تبدیل شدهاید؟
حدود سال 43 در ابتدای کوچه اسکویی مغازهای را اجاره کردم و به یکی از قطبهای صحافی ایران تبدیل شدم، آن زمان تمام وزنههای علمی کشور کارهای دانشگاهی خود را پیش من انجام میدادند چراکه دیگر صحافی سرشناس شده بودم. تا سال 1363 در همانجا ماندم اما با بزرگ شدن بچهها متوجه شدم که دیگر آنجا برای ما کافی نیست و به مکان بزرگتری بروم و اصول تکجلد سازی را در سریسازی پیاده کنم به همین دلیل کارگاهی را در مرزداران اجاره کردم و مشغول به کار شدم. کار به این صورت بود که بچهها در کارگاه کار میکردند و من در مغازه میایستادم، با گذشت چند سال پسرهایم از من جدا شدند و به همین دلیل مغازه را واگذار کردم و در کارگاه به کار پرداختم.
خیلی ها از مدیریت نداشتن من سوء استفاده کردند
*آیا به نظر خود فرد موفقی در این صنف بودید؟
اگر موفقیت را صد قسمت کنیم یک قسمت را به کاردانی و 99 قسمت باقیمانده را به مدیریت باید اختصاص داد، متاسفانه من آن مدیریت را نداشتم چرا که زیر دست مدیر آموزش ندیده بودم.
در 84 سال عمری که از خدا گرفتم خیلیها از این نداشتن مدیریت من سوءاستفاده کردهاند و همیشه کلاهم پس معرکه بود! زمانی رسید که صحافی سخیف شده بود و تنها چند نفر به این کار میپرداختند و کارهای زیبا و هنری انجام میدادند، با تلاش و کوشش روی دست همه آنها بلند شدم و کارهای فوقالعاده انجام دادم و با کمک خداوند توانستم صنعت صحافی را به هنر صحافی تبدیل کنم.
*آیا فرزندان شما نیز صحافی میکنند؟
4 پسر و 3 دختر دارم که از این بین، 4 پسرم به همراه یکی از دخترانم در این کار فعال هستند، جالب است که بدانید دخترم در این حرفه مهارت زیادی دارد و از افراد توانمند این صنف محسوب میشود.
پسر بزرگم شهاب که متولد 1335 است امروز به یکی از سرشناسترین صحافان کشور تبدیل شده است و کارهای بدیعی را انجام میدهد. بعضی اوقات به من میگوید که پدر شما سالها به فرهنگ این مملکت خدمت کردید من دیدم و میبینم که با شما چه کار میکنند، من نمیخواهم راه شما را ادامه دهم و مسیر خودم را میروم. در این سالها شاگردان زیادی را تحویل جامعه دادم اما هیچ کدام در حد شهاب موفق نبودند.
صحافان خانم وفادارند
*چرا در صحافی از کارگران خانم استفاده میکنید؟
من و پسرانم تنها از صحافهای خانم در کارگاه استفاده میکنیم چرا که خانمها اسرار کار را به بیرون نمیبرند و مهمتر از آن وفادار هستند. مردانی که به این کار میآیند هنگامی که چند ماه پیش ما کار میکنند و دو سه نکته یاد میگیرند، فکر میکنند که تمام فوت و فن را آموختهاند و از ما جدا میشوند در حالیکه آن ها یک هزارم اسرار و نکات را هم متوجه نشدهاند.
*چه ابداعاتی را در این حوزه انجام دادید؟
سال 1382 برای نخستین بار چرم را وارد کار صحافی کردم، خیلیها خواستند این کار را انجام دهند اما موفق نشدند، آخرین ابداع خود را مه گذشته در کتاب «مفاتیحالحیاة» نوشته آیتالله جوادی آملی انجام دادم کاری که تابه حال انجام نشده بود.
*آیا پیشرفت علم به صنعت صحافی ضربه زده است؟
به دلیل گرانی کاغذ و مواد اولیه کار صحافی نسبت به 10 سال گذشته کمتر شده است، علاوه بر این کارگاه صحافی وزارت ارشاد با آن ماشینهای حیرتآورش باعث تعطیلی کار صحافان زیادی شده است.
صحافی تلفیق از هنر و صنعت است، با پیشرفت علم تنها صنعت صحافی سرعت گرفت و پیشرفت علم نتوانست به هنر آن کمکی کند چرا که بخش هنری تنها به ذوق و سلیقه و ابداع صحاف برمیگردد. کار صحافی در مجموع به دو دسته تقسیم میشود، دسته نخست کسانی هستند که 90درصد کار را با ماشین و تنها 10 درصد کار را با دست انجام میدهند. اما دسته دوم کسانی درست برعکس دسته اول کار میکنند و بخش عمدهای از فعالیتها را با دست انجام میدهند.
*نظر شما درباره کیفیت پایین کتابهای درسی چیست؟
در مشاهده کتابهای درسی متوجه شدم که تولیدکنندگان آنها یا صحافی بلد نیستند یا کیفیت برایشان اهمیت ندارد چرا که از بیکیفیتترین مواد اولیه استفاده میکنند و کتابهای درسی بعد از گذشت چند هفته ورق ورق میشوند.
هنوز کارگاه و منزل شخصی ام اجاره ای است
*آیا حسینعلی متینرضا از زندگی خود راضی است؟
به دلیل اینکه همیشه کار برایم اهمیت بیشتری داشته، همیشه زندگی معمولی داشتم. زندگی معمولی یعنی بعد از 84 سال زندگی و خدمت به فرهنگ این مملکت، هنوز کارگاه و منزل شخصیام اجارهای است، این درحالی است که پیشنهادهای بسیار خوبی به من میشد اما همیشه هدفم، خدمت به فرهنگ مملکت بوده و نه بدستآوردن پول. همیشه سعی کردم که وظیفهام را نسبت به فرهنگ این مملکت انجام دهم اما متاسفانه هیچ وقت جواب کارهایم را نگرفتهام، خدا را شاکرم که به فرهنگ کشورم بدهکار نیستم. با تمام این تفاسیر خدا را شکر میکنم و از زندگیام راضی هستم.
*استاد هنوز هم در کارگاه کار میکنید؟
هنوز هم هر روز ساعت 8 و 30 دقیقه به کارگاه میروم و تا سال 17 در آنجا هستم اما این روزها بیشتر نظارت میکنم تا کار، چرا که به دلیل بیماری توان کار کردن ندارم.